امیرحسینامیرحسین، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 26 روز سن داره

گل خونه ما

خواب در حال غذا خوردن

اميرحسين گلم اينقدر امروز شيطنت كرد كه موقع شام خوردن اينطوري خوابش برد.چند تا قاشق آخر را وقتي داشت ميخورد از شدت خواب سرش مي افتاد پايين.براي اولين بار ساعت 19:45 خوابيد. خوابهاي خوب ببيني عزيز دلم. ...
24 آبان 1391

برنامه روزانه مامان و مامان زري

اين دسته گل امروز اميرحسين گل ماست. بعد از كلي شيطنت از صبح تا ساعت 3 بعدازظهر وقتي كه من خسته از كار روزانه و ... فقط براي چند دقيقه پلكهام سنگيني كرد و خوابم برد بعد از اون چند دقيقه وقتي چشمم را باز كردم فكر كردم دارم خواب مي بينم ولي ديدم اميرحسين با لوله خالي دستمال كاغذي كنارم ايستاده و داره مي خنده. در ساكش را باز كرده بود و دستمالها را به اين روز انداخته بود بقيه چيزهايي هم كه مشاهده مي كنيد وسايل توي كمدهاست كه اومدن بيرون هواخوري.بچه ام دلش نمياد لباسها و پتوها و ... توي كمد تنها باشن.شايد فكر ميكنه دلشون اون تو ميگيره.الهي قربون اون دلت برم عزيزم ولي يه كم به فكر مامانت هم باش. و اين برنامه يكي از برنامه هاي روزانه من و ما...
19 آبان 1391

دايي دوتور

سلام عزيز دل مامان.از ديروز از زير سينه ات تا نزديك شكمت دونه هاي ريز زده بود. پوست اون قسمت هم قرمز و زبر شده بود. بهت گفتم : اميرحسين جون بريم دكتر؟ گفتي : دوتور دوتور. يعني زود باش بريم دكتر.دكتر خودت نرفتيم چون ساعت 22:30 بود .بنابراين رفتيم خونه دايي رضا.گفتم : اميرحسين بريم دايي دكتر؟ كفشات را آورده بودي كه بپوشي و ميگفتي : دايي دوتور دايي دوتور. معمولا" بعضي كلمات را دو يا سه بار تكرار ميكني البته براي تاكيد و گاهي هم منظورت اينه كه عجله كنيد. دايي رضا معاينه ات كردند و معلوم شد كه حساسيته ولي به چي مشخص نبود البته يه نوع ويروس هم اومده بود سراغت ولي چون شما خيلي قوي بوده باهاش مبارزه كردي و زود از بدنت بيرونش كردي.اميدوارم كه هميشه ...
17 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل خونه ما می باشد